در این وبلاگ که جز دغدغه ها و دل نوشته های حقیر در امر خطیر کتابت نیست ، سعی خواهد شد با اجتناب از کپی برداری محض ، مطالب آن ترجمانی از منطق دل و منویات درونی ام باشد امید همکاران فرهیخته و اساتید و بزرگان با ارشادات خود روشنی بخش راهم باشند
در این وبلاگ که جز دغدغه ها و دل نوشته های حقیر در امر خطیر کتابت نیست ، سعی خواهد شد با اجتناب از کپی برداری محض ، مطالب آن ترجمانی از منطق دل و منویات درونی ام باشد امید همکاران فرهیخته و اساتید و بزرگان با ارشادات خود روشنی بخش راهم باشند
بنگاهی سعی میکند نه سیخ بسوزد، نه کباب. مالک و مستأجر هم که هر کدام
دارند ساز خود را میزنند. در این میان بنگاهی سعی میکند وسط ماجرا را
بگیرد، مبادا معامله به هم بخورد و دستاش از این کمیسیون چرب کوتاه بماند.
بلند می گوید: «صلوات بفرستید.»
صلوات می فرستند و مرد بنگاه دار کاغذبزرگ اجارهنامچه را روی میز پهن میکند و شروع می کند به نوشتن. عرف این است که به محض توافق بین مالک و مستأجر، مشاور املاک قلم به دست بگیرد و کار را فیصله دهد.
طرفین معامله تصور میکنند دفتر مشاور املاک تنها جایی است که از این
اجارهنامچهها دارد و فقط آنها هستند که میتوانند اجاره نامه و شرایط
طرفین را در آن ثبت کنند و فکر میکنند سندی که بنگاهی مینویسد مو لای
درزش نمیرود و دلشان به هولوگرام بالای کاغذ و کدرهگیری آن خوش است.
ادامه مطلب ...